درباره وبلاگ


اینجا همه چی قروقاطی
آخرین مطالب
نويسندگان

يه خانومي وارد داروخانه ميشه و به دكتر داروساز ميگه كه به سيانور احتياج داره!
داروسازه ميگه واسه چي سيانور مي‌‌خواي؟
خانومه توضيح ميده كه لازمه شوهرش را مسموم كنه.
چشم‌هاي داروسازه چهارتا ميشه و ميگه: خدا رحم كنه، خانوم من نمي‌تونم به شما سيانور بدم كه بريد و شوهرتان را بكُشيد! اين بر خلاف قواننيه! من مجوز كارم را از دست خواهم داد...



ادامه مطلب ...

پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
پسر (دانشجوی رشته مهندسی صنایع): نه! من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم

پدر: اما دختر مورد نظر من، دختر «بیل گیتس» است
پسر: آهان اگر اینطوریه، قبول است

پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید
پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند

پدر: اما این مرد جوان، قائم مقام «مدیرعامل بانک جهانی» است
بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

.

.

.

.

 



ادامه مطلب ...

جملاتی که دوست ندارید در اتاق عمل بشنوید!!!


خیلی خب بچه ها ، این برای همه مون می تونه یه تجربه جدید باشه!
می دونستی این مریض خودشو یک میلیون دلار بیمه عمر کرده؟ الان زنش تلفن زد و گفت.
چی ؟ منظورت چیه که اینو واسه عمل نیاورده بودن؟!
کاش عینکم رو توی خونه جا نذاشته بودم.
این مریض بیچاره اگه اشتباه نکنم زن و بچه داره! نه؟
پرستار! نگاه کن ببین این آقا برای اهدای عضو ثبت نام کرده بود یا نه؟
خدای من! منظورت چیه که ازش برای قبول مسئولیت مرگ امضا نگرفتین!

.

.

.

.

.

.

 



ادامه مطلب ...

دختر: می دونی فردا عمل قلب دارم ؟
پسر: آره عزیز دلم . . .
دختر: منتظرم میمونی ؟
پسر رویش را به سمت پنجره اطاق دختر بر میگرداند تا دختر اشکی که از گونه اش بر زمین میچکد را نبیند و گفت ، منتظرت میمونم عشقم . .
دختر: خیلی دوستت دارم . .
... پسر: عاشقتم عزیزم . .
.
.
بعد از عمل . . . (بقیه در ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...

نظریه قدرت!!! روزی یک زوج، بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامه های محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشون (راز خوشبختیشونو( بفهمن. سردبیر میگه: آقا واقعا باور کردنی نیست؟ یه همچین چیزی چطور ممکنه؟ مرد روزای ماه عسل رو بیاد میاره و میگه: بعد از ازدواج برای ماه عسل به شمیلا رفتیم. اونجا برای اسب سواری، دو تا اسب مختلف انتخاب کردیم. اسبی که من انتخاب کرده بودم خوب بود. ولی اسب همسرم به نظر یه کم . . . (بقیه در ادامه مطلب)



ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 صفحه بعد
موضوعات
پيوندها


<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 1997
بازدید کل : 34159
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1